تارا خبر
  • صفحه نخست
  • خوزستان
  • سیاسی
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • فرهنگ و هنر
  • بین الملل
۲۷ مرداد ۱۴۰۴

واگویه هایی از مادر یک آزاده

ابراهیم متین سیرت – جای خالی‌ات را با تمام وجود احساس می‌کردم، زمانی که نگاهم به قاب عکس روی دیوار خیره می‌ماند؛ چشمانم را اشک، تار می‌کرد و تصویرت محو می‌شد. تو را در ذهنم مرور می‌کردم که با شور و شوق از مدرسه باز می‌گشتی و دستت را در گردنم می‌انداختی و می‌گفتی مامان […]

مرداد 26, 1404 2 دقیقه خواندن
چاپ خبر

ابراهیم متین سیرت – جای خالی‌ات را با تمام وجود احساس می‌کردم، زمانی که نگاهم به قاب عکس روی دیوار خیره می‌ماند؛ چشمانم را اشک، تار می‌کرد و تصویرت محو می‌شد.

تو را در ذهنم مرور می‌کردم که با شور و شوق از مدرسه باز می‌گشتی و دستت را در گردنم می‌انداختی و می‌گفتی مامان ناهار چی داریم..؟ چشمانم خیس می‌شد و دلم می‌خواست در آغوش بگیرمت.

صبح‌ها چای را دم می‌کردم و یک فنجان برایت می‌ریختم صدایت می‌کردم تازه می‌فهمیدم که نیستی، چند سالی‌ست که نیستی…! با خود می‌گفتم این بار می‌آیی؛ دریغ که شادی دیدنت در چند لحظه اول رنگ می‌باخت.

روز و شب می‌گذشت و روزگار می‌رفت، چه فرقی می‌کرد وقتی تو کنار من نبودی…! اسیر دشمن بودی و از من هیچ کاری برنمی‌آمد، آخ که این حس، چقدر سنگین بود و نامیمون. دلم به چند خط نامه‌ات خوش بود، وقتی نوشتی بودی اینجا به ما سخت نمی‌گیرند، کُنج دلم چنگ می‌خورد‌ و بی‌قرار می‌شدم.

بیست و ششم مرداد، یک روز گرم تابستان در حالی که آفتاب زمین را می‌سوزاند، از اخبار شنیدم که اسیرها آزاد شده‌اند. روزی که هزار روز منتظرش بودم، ‌از راه رسیده! خدایا باور کنم..!؟

همه در نقطه‌ی صفر مرزی جمع شدیم، اتوبوس‌ها یکی یکی از راه رسیدند و صدای الله اکبر فضا را پر کرد. چهره‌ات را در آخرین دیدارمان به یاد آوردم، از خودم ‌پرسیدم مرا می‌شناسد! ‌او را خواهم‌ شناخت؟ موهای جوگندمی و پُرپشت، پوست سبزه،‌ یک خال گوشتی روی گونه و چند تار مو پشت لب و خنده‌ای که هیچ‌گاه از لبانت جدا نمی‌شد.
دیدمت، خودت بودی اما پیرتر. جوانی‌ات را جا گذاشتی، چین پیشانی همراه با لب‌های تکیده، چهره‌ات را عوض کرده بود. اما خنده‌ات همان خنده بود. حتی کلمه‌ای بین ما رد و بدل نشد، یادت هست؟

بعد از سال ها، فکر کردن به آن روزهای سخت اندوهگینم می‌کند. جگر گوشه‌ام! صبر و تحملت در دوران اسارت از خاطر من که مادرت هستم نمی‌رود. آغوش میهن برای وجود با ارزشت همیشه باز است تا تو را در خود جا دهد.

آزاده‌ی سرافراز تویی که با پای دل رفتی و با خون جگر برگشتی، قدمت گل باران، مهرت روز افزون.

هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین اخبار

  • ابهام بزرگ درباره سال تحصیلی جدید؛ مدارس تعطیل می‌شوند؟ تکلیف هزینه‌های ثبت‌نام چیست؟
  • تراز تجاری پس از ۴ سال مثبت شد
  • مدیران مدارس هک شدند؛ هشدار مهم پلیس فتا به والدین
  • واگویه هایی از مادر یک آزاده
  • روایتی از کارگران صنعت نفت/ از دستان آسمانی تا قلب‌های زمینی
  • کاهش خفیف قیمت نفت تحت‌تأثیر تحولات آلاسکا کاهش خفیف قیمت نفت تحت‌تأثیر تحولات آلاسکا قیمت
  • کامیون‌داران بهبهان: قطعی برق معیشت‌مان را به دردسر انداخته است
  • جزئیات درگیری تروریست‌ها در شمال سیستان و بلوچستان
  • گرد و خاک در راه خوزستان
  • تکمیل و احداث ۳۹ طرح عمرانی در خوزستان با درآمدهای مالیاتی
  • کشف ۶۰ دستگاه ماینر از چاه کشاورزی در اندیمشک
  • نجات جان ۹ نفر طی ۴۸ ساعت گذشته توسط تیم نجات غریق خوزستان
  • بازار مصنوعات طلا زیر ذره‌بین نظارت اداره کل استاندارد خوزستان
  • ما چهل سال منتظر این جنگ بودیم اما در کشور پناهگاه نداشتیم/مراکز حساس نباید کنار اماکن مسکونی باشند/ در جنگ ۱۲ روزه استرس در تهران ۲۰ درصد رشد داشت
  • برخی صنایع پیشرفته خوزستان به تعهدات قانونی خود در قبال استان عمل نکرده‌اند
  • صفحه نخست
  • خوزستان
  • سیاسی
  • اجتماعی
  • اقتصادی
  • فرهنگ و هنر
  • بین الملل